سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خورشید تابنده عشق
قالب وبلاگ
لینک دوستان

  با سپاس فراوان از نویسنده و آرتیست جوان و مستعد خانم هنگامه زهرا  و دوست و مربی استرالیایی شان  خانم JACQUI MALINS که سروده ی را سال های پیش  تحت عنوان حسرت دیدار  " اگر تو باز نگردی ز غصه خواهم مُرد"  نوشته بودم  را به لسان انگلیسی برگردان نمودند.  خواستم از این آدرس با شما عزیزان که به لسان انگلیسی بلدیت دارید پیشکش نمایم.  با مهر  امپراطور   Regret to meet  If you do not come back I will die of grief. Behind the window in the middle of the night I will stand dishevelled with memories. Memories of our last sweetness when your warm hand was removed from my hand, your body was shaking, that pain added grief to my heart, those tears added beauty to your eye.  If do you not come back how will I live? My eyes are always drawing your face. My presence wishes to join your existence. Though you are far from my eyes, you are close to my heart which swears you will come back. By then, I will be dead from grief. You will come and search my village. It will be such a pity that you can’t find me. In a corner of the graveyard will be a grave covered with green grass blowing like silk, with someone buried in it who you wished to have. How can you answer for such sin...?  By AHMAD MAHMOOD IMPERATOR Translated by HANGAMA ZAHRA, Artist and Writer resident of Australian Capital Territory. Editing by JACQUI MALINS,, Artist, Poet, Professional Writers resident of Australian Capital Territory.  Date: September 4th 2019


با سپاس فراوان از نویسنده و آرتیست جوان و مستعد خانم هنگامه زهرا

و دوست و مربی استرالیایی شان

خانم JACQUI MALINS که سروده ی را سال های پیش

تحت عنوان حسرت دیدار

" اگر تو باز نگردی ز غصه خواهم مُرد"

نوشته بودم

را به لسان انگلیسی برگردان نمودند.

خواستم از این آدرس با شما عزیزان که به لسان انگلیسی بلدیت دارید پیشکش نمایم.

با مهر

امپراطور


Regret to meet

If you do not come back
I will die of grief.
Behind the window
in the middle of the night
I will stand dishevelled with memories.
Memories of our last sweetness
when your warm hand was removed from my hand,
your body was shaking,
that pain added grief to my heart,
those tears added beauty to your eye.

If do you not come back
how will I live?
My eyes are always drawing your face.
My presence wishes to join your existence.
Though you are far from my eyes,
you are close to my heart
which swears you will come back.
By then, I will be dead from grief.
You will come and search my village.
It will be such a pity that you can’t find me.
In a corner of the graveyard will be a grave
covered with green grass blowing like silk,
with someone buried in it who you wished to have.
How can you answer for such sin...?

By AHMAD MAHMOOD IMPERATOR
Translated by HANGAMA ZAHRA, Artist and Writer resident of Australian Capital Territory.
Editing by JACQUI MALINS,, Artist, Poet, Professional Writers resident of Australian Capital Territory.

Date: September 4th 2019


[ چهارشنبه 98/6/13 ] [ 5:58 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

بیستمین نشست حلقه فرهنگی و ادبی نای و نوا در شهر کابل

با بزرگداشت از سالروز تولد رئیس میدیوتیک افغانستان

جناب محترم احمد سلطان کریمی و رونمای نخستین کتاب تحت

بیستمین نشست حلقه فرهنگی و ادبی نای و نوا در شهر کابل

عنوان نای و نوا که سوانح و نمونه کلام بیست و چهار شاعر این

شاعران کشور در حلقه نای و نوا

حلقه که من نیز در ردیف این عزیزان گنجانیده شده بود برگزار گردید.

بیستمین نشست حلقه فرهنگی و ادبی نای و نوا در شهر کابل با بزرگداشت از سالروز تولد رئیس میدیوتیک افغانستان جناب محترم احمد سلطان کریمی و رونمای نخستین کتاب تحت عنوان نای و نوا که سوانح و نمونه کلام بیست و چهار شاعر این حلقه که من نیز در ردیف این عزیزان گنجانیده شده بود برگزار گردید. در این محفل از یک سالگی کار کرد ها و دست آورد های عزیزان حلقه نای و نوا سخن زده شد و پیشنهادات تازه از طرف دوستان خدمت رهبری دفتر میدیوتیک اراییه نمودند که از طرف جناب کریمی صاحب با کمال میل پذیرفته شد. محفل با خوانش اشعار شاعران این حلقه و تک نوازی نای و گیتار و قطع کیک و صرف غذای شام خاتمه یافت. جا دارد که از مدیر هماهنگی برنامه های دفتر میدیوتیک جناب محترم استاد عبدالله رسولی و تهیه و ترتیب کننده برنامه های حلقه نای و نوا بانوی مستعد فرح جان مصطفوی سپاس و امتنان ویژه نمایم. پنجشنبه 31 اسد 1398 خورشیدی با مهر امپراطور

در این محفل از یک سالگی کار کرد ها و دست آورد های عزیزان حلقه نای و نوا

سخن زده شد و پیشنهادات تازه از طرف دوستان خدمت رهبری دفتر میدیوتیک

بیستمین نشست حلقه فرهنگی و ادبی نای و نوا در شهر کابل

اراییه نمودند که از طرف جناب کریمی صاحب با کمال میل پذیرفته شد.

محفل با خوانش اشعار شاعران این حلقه و تک نوازی نای و گیتار

احمد محمود امپراطور با شاعران جوان کشور در مجلس بیستمین نشست حلقه نای و نوا

و قطع کیک و صرف غذای شام خاتمه یافت.

جا دارد که از مدیر هماهنگی برنامه های دفتر میدیوتیک

شاعران احمد محمود امپراطور وکیل نایبی و مکلل

جناب محترم استاد عبدالله رسولی و تهیه و ترتیب کننده

برنامه های حلقه نای و نوا بانوی مستعد فرح جان مصطفوی

احمد سلطان کریمی رئیس میدویتیک افغانستان احمد محمود امپراطور شفیع تحسین فرحناز مصطفوی بانو سعید

سپاس و امتنان ویژه نمایم.

پنجشنبه 31 اسد 1398 خورشیدی

با مهر

امپراطور


[ شنبه 98/6/9 ] [ 7:3 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]


[ سه شنبه 98/6/5 ] [ 10:26 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

کنی تا کی ســــــــــر من خودنمایی ز من تاکی بخواهـــــــی جان فدایی به غیر از تو در این شهر پرآشوب بوُدَ مشــــــــکل نمـــــــایم آشنــــایی محبت زنـــــدگی است و وفـــا عمر محبت خـــــون شــــــود از بیـوفایی به زور و زر نمی گــــــردد مهیــــا به کـــــاری عاشقـــی نایـــــد گدایی نمی پرســی ز حال این فقیـــــــرت که افتــــــاده به خـــون دل کجــایی؟ شبِ در بـــــاغ انــگورت بخوابــان بــده بوســـــــه ز همـــروتت خفایی به روبــم خاک کوی و درگه ات را مجـــــاور همچـــو من داری خدایی شکستـــی کرسی و تاق دلــــــــم را در این ویرانــــــه شد شغلم بنــــایی به درد عشــــق تـــــــو در آتش من خدایــــا میمیـــــــرم از بــــی دوایی گرفتــارم گرفتـــــارم گرفتــــــــــار نمیــــــدانم چه ســـــــازم مبتـــلایی دگـــر محمـود را از خود مـــرنجان شده بیگانـــــه ذهن اش از جـــدایی --------------------------------- جمعه اول سنبله 1398 خورشیدی که برابر میشود به 23 آگست 2019 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور


کنی تا کی ســــــــــر من خودنمایی

ز من تاکی بخواهـــــــی جان فدایی

به غیر از تو در این شهر پرآشوب

بوُدَ مشــــــــکل نمـــــــایم آشنــــایی

محبت زنـــــدگی است و وفـــا عمر


محبت خـــــون شــــــود از بیـوفایی

به زور و زر نمی گــــــردد مهیــــا

به کـــــاری عاشقـــی نایـــــد گدایی

نمی پرســی ز حال این فقیـــــــرت

که افتــــــاده به خـــون دل کجــایی؟

شبِ در بـــــاغ انــگورت بخوابــان

بــده بوســـــــه ز همـــروتت خفایی

به روبــم خاک کوی و درگه ات را

مجـــــاور همچـــو من داری خدایی

شکستـــی کرسی و تاق دلــــــــم را

در این ویرانــــــه شد شغلم بنــــایی

به درد عشــــق تـــــــو در آتش من

خدایــــا میمیـــــــرم از بــــی دوایی

گرفتــارم گرفتـــــارم گرفتــــــــــار

نمیــــــدانم چه ســـــــازم مبتـــلایی

دگـــر محمـود را از خود مـــرنجان

شده بیگانـــــه ذهن اش از جـــدایی

---------------------------------

جمعه اول سنبله 1398 خورشیدی

که برابر میشود به 23 آگست 2019 ترسایی

سرودم


احمد محمود امپراطور


[ سه شنبه 98/6/5 ] [ 10:21 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]



امشب شبِ پر خاطره ی بود.

سالگره استاد سلطان احمد کریمی رئیس میدیوتیک افغانستان؛

رونمایی نخستین کتاب نای و نوا، و برگزاری 20 مین دوره حلقه نای و نوا،

در حاشیه این محفل من نیز شعر خواندم

خواستم این جریان را با شما عزیزان شریک سازم.

با مهر امپراطور

پنجشنبه 31 سنبله 1398 خورشیدی

2019/08/26


[ جمعه 98/6/1 ] [ 12:43 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

بیا تو عطر گل و سوژه هایی عشقم باش کمی برهنـــــــه بگویم خدایی عشقم باش به شوُر پیـــرهنت خاک من بده بـــــرباد به زخــــم های فـراقت دوایی عشقم باش اگــــر چه نقش قــــدم های تو نمودم قاب خــور سپهر من استی فضایی عشقم باش به رقص و دست خودت را بگردنم انداز ز آب زمزمـــه لعل ات بقایی عشقم باش گنــــاه نکردم و از عاصیــان مرا مشمار به بارگــــاه محبت دعــــــایی عشقم باش تو ابتــــــدایی به محمود و خوب میـدانی عــزیز من چه شـــود انتهایی عشقم باش -------------------------------------- پنجشنبه 24 اسد 1398 خورشیدی که برابر میشود به 15 آگست 2019 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور


بیا تو عطر گل و سوژه های عشقم باش

کمی برهنـــــــه بگویم خدای عشقم باش

به شوُر پیـــرهنت خاک من بده بـــــرباد

به زخــــم های فـراقت دوای عشقم باش

اگــــر چه نقش قــــدم های تو نمودم قاب

خــور سپهر من استی فضای عشقم باش

به رقص و دست خودت را بگردنم انداز

ز آب زمزمـــه لعل ات بقای عشقم باش

گنــــاه نکردم و از عاصیــان مرا مشمار

به بارگــــاه محبت دعــــــای عشقم باش

تو ابتــــــدایی به محمود و خوب میـدانی

عــزیز من چه شـــود انتهای عشقم باش

--------------------------------------

پنجشنبه 24 اسد 1398 خورشیدی

که برابر میشود به 15 آگست 2019 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور


[ جمعه 98/5/25 ] [ 10:47 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

دوستان عزیز، سروران صاحبدل بعد از تقدیم درود ها و تحیات

بدین وسیله عید سعید قربان را به شمایان و دودمان نجیب تان

از تهی دل تبریک و تهنیت میگویم.

حادثه اخیر که در شهر کابل رخداد متاسفانه جان چند تن

از دوستانم را گرفت و به تعقیب آن وفات یکی بزرگان چهاردهی

زمین که نسبتی خویشاوندی نیز با من داشت فرصت بر این نشد

تا پیام تبریکات عیدی خود به نشر برسانم و همچنان نتواستم

به پیام های محبت آمیز شما جواب بنویسم.
 

به روز سه شنبه به دعوت ژورنالیست ورزیده و ارجمند رامین جان اسلمی

و نگین جان دوست زاده در برنامه عیدی صبح تلویزیون آرزو اشتراک کردم

و خوشبختانه استاد احمد هارون بدخش را نیز با خود داشتیم

خواستم جریان صبحت ها و شعر خوانی ها مان را با شما شریک سازم.

عید همه تان خجسته باد.

با مهر

امپراطور


[ پنج شنبه 98/5/24 ] [ 7:29 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

  دلم بشکسته و بشکسته تـــــــر می خواهمش آری به جــــرم عاشقــــی اینـــــگونه کیفـــر آرزو دارم غضب داری به چشم و خنده بر لب میزنی هردم مقـــــامت در میــــان لعـــــــل و لشکر آرزو دارم کدام است ساحل مقصد و کو کشتی کجا طوفـــان به بحر بی کسی ای شــــــوخ لنـــــگر آرزو دارم شب و روز خوشی و، عیـــد قربان است میدانـی کمـــــی از بــــاده ی عشقت به ساغر آرزو دارم میــــــان غنچه ها خوابیـــــــده ی و عطر افشـان مسلمانـــــــم بیــــــــا من حسن کافـــر آرزو دارم ندارم عیـــــد بی رویت، نــــدارم جشن مولــــدی به این وضــــع فلکت بــــــار محشر آرزو دارم کمی از حال زار این فقیـــــــــران نیـــز آگاه شو که من در بند عشقــــم، بنـــــده پرور آرزو دارم دگر محمود بس کن قصه ی این آرزو هــــــا را برای رونوشت هــــــای تو دفتـــــــر آرزو دارم --------------------------------------------- سه شنبه 22 اسد 1398 خورشیدی که برابر میشود به 13 آگست 2019 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور
 دلم بشکسته و بشکسته تـــــــر می خواهمش آری به جــــرم عاشقــــی اینـــــگونه کیفـــر آرزو دارم غضب داری به چشم و خنده بر لب میزنی هردم مقـــــامت در میــــان لعـــــــل و لشکر آرزو دارم کدام است ساحل مقصد و کو کشتی کجا طوفـــان به بحر بی کسی ای شــــــوخ لنـــــگر آرزو دارم شب و روز خوشی و، عیـــد قربان است میدانـی کمـــــی از بــــاده ی عشقت به ساغر آرزو دارم میــــــان غنچه ها خوابیـــــــده ی و عطر افشـان مسلمانـــــــم بیــــــــا من حسن کافـــر آرزو دارم ندارم عیـــــد بی رویت، نــــدارم جشن مولــــدی به این وضــــع فلکت بــــــار محشر آرزو دارم کمی از حال زار این فقیـــــــــران نیـــز آگاه شو که من در بند عشقــــم، بنـــــده پرور آرزو دارم دگر محمود بس کن قصه ی این آرزو هــــــا را برای رونوشت هــــــای تو دفتـــــــر آرزو دارم --------------------------------------------- سه شنبه 22 اسد 1398 خورشیدی که برابر میشود به 13 آگست 2019 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور


دلم بشکسته و بشکسته تـــــــر می خواهمش آری

به جــــرم عاشقــــی اینـــــگونه کیفـــر آرزو دارم

غضب داری به چشم و خنده بر لب میزنی هردم

مقـــــامت در میــــان لعـــــــل و لشکر آرزو دارم

کدام است ساحل مقصد و کو کشتی کجا طوفـــان

به بحر بی کسی ای شــــــوخ لنـــــگر آرزو دارم

شب و روز خوشی و، عیـــد قربان است میدانـی

کمـــــی از بــــاده ی عشقت به ساغر آرزو دارم

میــــــان غنچه ها خوابیـــــــده ی و عطر افشـان

مسلمانـــــــم بیــــــــا من حسن کافـــر آرزو دارم

ندارم عیـــــد بی رویت، نــــدارم جشن مولــــدی

به این وضــــع فلکت بــــــار محشر آرزو دارم

کمی از حال زار این فقیـــــــــران نیـــز آگاه شو

که من در بند عشقــــم، بنـــــده پرور آرزو دارم

دگر محمود بس کن قصه ی این آرزو هــــــا را

برای رونوشت هــــــای تو دفتـــــــر آرزو دارم
---------------------------------------------
سه شنبه 22 اسد 1398 خورشیدی
که برابر میشود به 13 آگست 2019 ترسایی
سرودم
احمد محمود امپراطور




[ چهارشنبه 98/5/23 ] [ 10:0 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]

مخمس از مخمس سرای جوان کشور احمد محمود امپراطور    به یک جنـــون و به یک افتخار می مانی به یک طراوت سبـــــــــــز بهار می مانی به عشقی عاشقی شب زنــده دار می مانی به طول و عـــــرض غـم داغدار می مانی به اوج عـــــــزت پـــــروردگـار می مانی --------------------------------------- به ســـــر زمین دلــــــم رنگ آسمان داری به شاخســـــــــــار حیاتــــم گل جوان داری به حس و حال و هوایـــــم نسیم جان داری دریــــــغ با رقبـــــاء لطف بیــکران داری بــــگو که در بــــر من غمگسار می مانی --------------------------------------- به سینه بغض گلو گیــــــر شخ کمان دارم دو چشم پر نم و رنگ و رخی خزان دارم هـــر آنچه است از این بخت ناجوان دارم ز پای تا به ســـــــر از داغ تو نشان دارم رفیقـــی روز بــــــــدی روزگار می مانی --------------------------------------- تو آفتـــــابِ و خورشید پــــای بوس تو شد هر آن کسی که ترا دیـــــد از نفوس تو شد تــــرا ندیده و بشنیــــــــد در فسوس تو شد چنار و سرو به باغ آمــــد و عروس تو شد تو در کشـــــاکش لیــــــل و نهار می مانی --------------------------------------- ز چینی یا چگلی یــــا ز ملک تاتـــــاری ویا ز ملک فــــرنگ یا ز شهـــــر اســراری برای دلبــــری از هرکه کــــــرده دلداری به چشم بستـــه و بازم جنــــــون پدیداری حضور جــــلوه ی با اقتــــــــدار می مانی --------------------------------------- به سینه تا نفسی است بی تو سنگین است حیات من به نبود تو ننــگ و ننگین است ز نام پاک تو اشعـــــارم عطـر آگین است اگر چه دیده ام از فــرقت تو رنگین است برای بی وطن خود دیـــــــــار می مانی --------------------------------------- تو یوسف ار نشدی آی پیـــر کنعان باش به این شکسته مهاجر بیــــا بدخشان باش به روزی ابری من آفتــــــاب تابان باش به آه و ناله ی محمود خود نیستـــان باش به شهـــر دل شدگان شهـــریار می مانی -------------------------------------- بامداد سه شنبه 08 اسد 1398 خورشیدی که برابر میشود به 30 جولای 2019 ترسایی سرودم احمد محمود امپراطور


به یک جنـــون و به یک افتخار می مانی
به یک طراوت سبـــــــــــز بهار می مانی
به عشقی عاشقی شب زنــده دار می مانی

به طول و عـــــرض غـم داغدار می مانی
به اوج عـــــــزت پـــــروردگـار می مانی
---------------------------------------
به ســـــر زمین دلــــــم رنگ آسمان داری
به شاخســـــــــــار حیاتــــم گل جوان داری
به حس و حال و هوایـــــم نسیم جان داری
دریــــــغ با رقبـــــاء لطف بیــکران داری
بــــگو که در بــــر من غمگسار می مانی
---------------------------------------
به سینه بغض گلو گیــــــر شخ کمان دارم
دو چشم پر نم و رنگ و رخی خزان دارم
هـــر آنچه است از این بخت ناجوان دارم
ز پای تا به ســـــــر از داغ تو نشان دارم
رفیقـــی روز بــــــــدی روزگار می مانی
---------------------------------------
تو آفتـــــابِ و خورشید پــــای بوس تو شد
هر آن کسی که ترا دیـــــد از نفوس تو شد
تــــرا ندیده و بشنیــــــــد در فسوس تو شد
چنار و سرو به باغ آمــــد و عروس تو شد
تو در کشـــــاکش لیــــــل و نهار می مانی
---------------------------------------
ز چینی یا چگلی یــــا ز ملک تاتـــــاری
ویا ز ملک فــــرنگ یا ز شهـــــر اســراری
برای دلبــــری از هرکه کــــــرده دلداری
به چشم بستـــه و بازم جنــــــون پدیداری
حضور جــــلوه ی با اقتــــــــدار می مانی
---------------------------------------
به سینه تا نفسی است بی تو سنگین است
حیات من به نبود تو ننــگ و ننگین است
ز نام پاک تو اشعـــــارم عطـر آگین است
اگر چه دیده ام از فــرقت تو رنگین است
برای بی وطن خود دیـــــــــار می مانی
---------------------------------------
تو یوسف ار نشدی آی پیـــر کنعان باش
به این شکسته مهاجر بیــــا بدخشان باش
به روزی ابری من آفتــــــاب تابان باش
به آه و ناله ی محمود خود نیستـــان باش
به شهـــر دل شدگان شهـــریار می مانی
--------------------------------------

بامداد سه شنبه 08 اسد 1398 خورشیدی
که برابر میشود به 30 جولای 2019 ترسایی
سرودم
احمد محمود امپراطور


[ سه شنبه 98/5/8 ] [ 6:49 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]


[ سه شنبه 98/5/1 ] [ 2:6 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 37
بازدید دیروز: 95
کل بازدیدها: 1255680